آرشانآرشان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

یادداشت های کودکی

 

 

 

تو ... تنها واژه تمام زندگی منی

با تو جمله ساختن سخت نیست

چون تو برایم کتابی ناتمامی

پر از حرف های نا گفته

پر از شعرهای نا خوانده

پر از احساسی برای من

تو پر از منی

و من پر از تو!!


 

از شیر گرفتن در پایان 18 ماهگی

سلام گل پسری الان که اومدم سراغ وبلاگت تا این 1 سال غیبت رو جبران کنم تو 2 سال و 6 ماه و 5 روزه هستی این پست تقریبا مربوط به 1 سال پیش میشه برای همین جزییات زیاد یادم نیست یادمه از اون اول شیر دادن به تو برام سخت بود دلم میخواست شیر خشک میخوردی ولی برعکس تو شیشه نخوردی بگذریم ولی اینم میگند توفیق اجباری با خودم فکر کردم بعد واکسن 18 ماهگی پروزه ی از شیر گرفتن رو شروع کنم  یه روز بدون نیت خواستم امتحانت کنم چسب زخم زدم رو سینه ام و گفتم اووف شده تو با تعجب نگاه کردی رفتی تا شب چند بار به همین منوال گذشت سرگرم میشدی و فراموش میکردی من رو میگی باورم نمیشد اون بچه ای که یه سره میچسبید بهم به این راحتی کنار اومده موقع خواب هم در ...
27 شهريور 1393

سلاااااااااااام ما اومدیم

سلام  به همه ی مامانای قدیمی و جدید  خوبید که  لابد دوستای قدیمی به کلی ازمون قطع   امید کردند الان دلیل این غیبت طولانی رو میگم        راستش بعد اون حاثه ای که دقیقا 1 سال ازش میگذره ( تو پستهای قبلی هست )کلی اشفته خاطر شده بودم ولی در عین حال باید به پسرم کمک میکردم تا ترسش رو  بذاره کنار که  خدارو شکر  بعد مدت کوتاهی به روال عادی برگشت  و پرستاری از شوشو هم تا 1 ماهی مشغولم کرده بود این مدت 2ماهه باعث تنبلی و ترک عادت شد  و بعد هم  پروزه ی از شیر  گرفتن و  اماده شدن خودم برای ارشد این غیبت رو&nbs...
24 شهريور 1393

بدون عنوان

کافیه سیم جارو برقی رو جمع کنی ! اون موقع است که آشغالا یکی یکی خودشونو بهت نشون بدن !     ﺍُﺩﮐﻠﻦ ۲۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ۳ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﻮﺵ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ ! بعد یه ﺳﯿﮕﺎﺭ ۲۰۰ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﺗﺎ ۳ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺵ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ . . . !     دقیقا وقتی داری با بابات راجع به گرفتن ماشین حرف میزنی ، همون لحظه تلویزیون یه برنامه پخش میکنه درمورد تاسف بارترین تصادف های تاریخ بشر با ماشین ! کلی هم به خانواده ها توصیه میکنه   همیشه توی تاکسی اون کسی که اون ته نشسته ، زودتر پیاده میشه !!     1 هفته رژیم حرفه ای شما با ۱ ساعت پرخوری بر می گرده !     هندزفری رو اتو هم بکشیم بعد دو دقیقه گره میخوره !...
19 مهر 1392

با افتخار میگویم من یک زنم

با افتخار میگویم من یک زنم از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت. فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟" خداوند پاسخ داد: "دستور کار او را دیده‌ای‌؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند. دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود. بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند." فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد. "این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید....
19 مهر 1392

يك هفته ي سخت

سلام نفسم الان كه تو دارم اين ژست رو مينويسم تو خوابيدي  درست 10 شب از اون اتفاق وحشتناك كه هنوز از يادآوريش تنم به لرزه مي افته ميگذره ولي خدا رو شكر كه به خير گذشت خدا تو و بابا رو دوباره بهم بخشيد راسته كه ميگند هزار تا فرشته مواظب بچه هاند سلامتي تو برامون مثل معجزه است ميگم معجزه به چند دليل : اول اينكه تو هميشه بغل بابا بودي و اگر بابا ميرفت زير زمين تو هم يا باهاش ميرفتي يا خودت ميرفتي از بالا پله ها نگاهش ميكردي و منتظر ميموندي بياد بالا ولي اون شب قبل انفجار بابا ميذارت رو ايوون و تنهايي ميره دوم اينكه خدا خواسته با اينكه آتيش مژه هاي قشنگت و كمي از موهاي سرت  رو سوزونده خدارو شكر به پوست ظريفت كوچيكترين آسيبي نر...
28 شهريور 1392

یه شب وحشتناک

سلام گلكم نميدونم وقتي اين پست رو بخوني اين خاطره وحشتناك رو يادته يا نه دلم نميخواد حرفهاي ناراحت كننده تو وبت بنويسم ولي دلم خيلي گرفته خوابم نميبره اومدم اينجا بنويسم شايد آروم بشم امروز غروب تو و بابا رفتيد بيرون نميدونم ساعت دقيق چند بود هوا تازه تاريك شده بود كه برگشتيد با عمه و عزيز و بابا رو ايوون نشسته بوديد منم از پنجره نگاهت ميكردم بابا جان زيرزمين بود يكدفعه صداي نشت گاز اومد بابا دويد زير زمين  بعد از چند دقيقه برگشت از پله هاي زير زمين ميومدند بالا بابا گفت خدا بهمون رحم كرد كه يكدفعه صداي انفنجار و آتش اومد رو سر بابا و منم ديگه نفهميدم چطور دويدم پايين فقط تو پله ها صداي فرياد بابا رو ميشنيدم و خودم گريه ميكردم با ...
15 شهريور 1392

عكس دي و بهمن 91

اينجا خونه عزيز ما ميگفتيم سرده سرده تو هم اينجوري ميكردي جاي جديدي كه كشف كردي زير ميز ناهار خوري آخرشم گير ميفتي بايد بياييم نجاتت بديم   اينجا هم داري با حيرت به آتش و گرماش نگاه ميكني ميخواي دست بزني بابا هم داره عملي بهت ياد ميده كه جيزه !!!!     اينم عكس سه نفره يخ زده !!!!!!!   منتظري بابا از ماشين پياده بشه تا سريع بري پشت فرمون ميگي نه اينم مدرك ...
12 شهريور 1392

سفر شمال به روايت تصوير

سلام گل پسرم روز 4شنبه به اصرار عمه مهناز كه شمال بودند و تماس ميگرفتند كه بريم شمال ما هم جو گير شديم و عازم شديم اما عكسهاي اين سفر 2 روزه                                                   واي ببين دختر عمه پسر دايي چه محبتشون قلمبه شده !!!!!!!!!   اگر ميدونستيم انقدر از دريا و آب بازي ذوق ميكني زودتر ميرفتيم    هري...
12 شهريور 1392