آرشانآرشان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

یادداشت های کودکی

اصول مهم آموزش هنر خلاقه

اصول مهم آموزش هنر خلاقه هیچ گاه به کودک نشان ندهید که چگونه طراحی کند و او را با کشیدن نقاشی های واقعگرایانه سرگرم نکنید. این درس ها ممکن است مانع کشف خلاقانه شوند. هیچ گاه سوال نکنید که ( این چیست؟ ) یا ( چه چیزی می خواهی درست کنی؟ ) اینکه ( چه چیزی ) ساخته می شود به اندازه این سوال که ( چگونه ) ساخته می شود اهمیت ندارد. هیچ گاه کتاب رنگ آمیزی - تصاویری که با وصل کردن نقاط به دست می آیند - مدل نقاشی - برنامه طراحی کامپیوتری یا چنین ابزارهای ضد هنری را در اختیار کودک قرار ندهید.  هیچ گاه به شباهت های اتفاقی آثار کودک با اشیای واقعی اشاره نکنید. هیچ گاه روی اثر هنری کودک طرحی نکشید و نقاشی نکنید و یا چیز...
5 شهريور 1392

نقاشی با مواد خوراکی

نقاشی با مواد خوراکی چند قاشق غذاخوری سس گوجه فرنگی در داخل کیسه بریزید. هوای آن را بگیرید. در آن را محکم ببندید و کیسه را صاف روی میز قرار دهید به گونه ای که سس در تمامی کیسه پخش شود. از کودک بخواهید با انگشت خود روی کیسه نقاشی کند. با چکاندن چند قطره از رنگ های خوراکی تهیه شده از شاتوت و یا لبو و یا ... درون یک کاسه ماست چکیده می توانید رنگ های مناسب و بی خطری برای کودکان کم سن و سال تر فراهم کنید. با در اختیار قرار دادن رنگ های خوراکی مجاز که دارای منشا گیاهی و سالمند به کودک اجازه دهید غذای خود را رنگ کند. برای مثال : خاگینه را به رنگ آبی درآورد. شیر داخل لیوان را رنگ کند. قبل از برشته کردن نان آن را رنگ کند. با ک...
2 شهريور 1392

جملات 2 كلمه اي در 16 ماهگي

سلام پسرم چند روزه ما رو هيجان زده كردي و هر از گاهي يه كلمه يا جمله اي به كار ميبري كه ما فكر ميكنيم اشتباه شنيديم مثلا يه بار كه منو نميديدي گفتي كجايي مامان ؟ يا وقتي عزيز گفت نيفتي گفتي نترس يا بابايي بريم  و عمه بيا راستش كلي ذوق كرديم قربون تو پسر برم ...
30 مرداد 1392

موفقيت 50% پروژه ي پوشك

سلام گل پسرم خيلي عجله دارم اومدم بگم كه پروژهي پوشك كه از 22 تير شروع شد يعني پايان 15 ماهگي شما در عرض 1 ماه به موفقيت           درصدي رسيده يعني اينكه 4 روزه شما اصلا خودتو خيس نكردي اين يعني نصف راه رو رفتيم فقط مونده شما خودت بتوني تشخيص بدي كي جيش داري و بهم بگي چونالان من خودم ميبرمت  و هنوز نميتوني متوجه بشي مثانه ات پره و اينكه بعد از از شير گرفتن شب ها هم بدون پوشك لالا كني خيلي خوشحالم احساس ميكنم كم كم دارم به اون نقطه ي كه بايد بگم آخييييش ميرسم ...
28 مرداد 1392

همیشه اولین شانس رو بچسب!

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر ِ زیباروی کشاورزی بود. به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیره. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر رو یک به یک آزاد میکنم، اگر تونستی دم هر کدوم از این سه گاو رو بگیری، میتونی با دخترم ازدواج کنی . مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد. در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که تو عمرش دیده بود به بیرون دوید. فکر کرد یکی از گاوهای بعدی، گزینه ی بهتری خواهد بود، پس به کناری دوید و گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در پشتی خارج بشه. دوباره در طویله باز شد. باورنکردنی بود! در تمام عمرش چیزی به این بزرگی و درندگی ندیده بود. با سُم به زمین میکوبید،...
14 مرداد 1392

پروژه ي از پوشك گرفتن

                                     سلام عسلكم برات بگم كه من از همون اول براي اينكه تو رو از پوشك بگيرم عجله داشتم همين تابستون رو هم تو برنامه داشتم ولي وقتي شروع شد خودم هم نفهميدم چطور شد در حقيقت تو عمل انجام شده قرار گرفتم  عجله نكن ميگم چرا جريان از اين قراره كه 20 تير يعني دقيقا پايان 15 ماهگيت اسهال گرفتي و پاهات در اثر تماس زياد با اسهال كه خيلي اسيديه دچار سوختگي شد منم بازت ميذاشتم كه هوا بخوره و زودتر خوب بشه بعد از اينكه خوب شدي من...
14 مرداد 1392

دايره لغات آرشان در پايان 15 ماهگي

مامان = مامان بابا=بابا آبه=آب عمه= عمه (با فتح م و تشديد) دايي= دايي دعيد=سعيد باه=باطري با=باز ده=ددر جيز=اتو يا هر چيز داغ به به = همون به به يا غذا  و خوراكي مپا= دمپايي و كفش پوه ه =پول پيش پيش =پيشي هاپو= هاپو جو= جوجه بع=ببعي بوپ=توپ باپمه=فاطمه ايه=اين بي=بيا ناننان = ماشين توو =متور باب باب =تاپ تاپ اورو=برو اوبا=مربا ...
13 مرداد 1392

این روزهای تو

                                             سلام قند عسلم پسر شیرینم الان تو خوابیدی نمیدونی با چه ذوقی نگاهت میکنم من همیشه عاشق خواب نی نی ها بودم الان که میبینم پسر خودم چه ناز خوابیده اشک شوق چشمامو پر میکنه اگر بیدار نمیشدی یه بوس محکم میکردمت از خوابت گفتم یاد روزی افتادم که من داشتم کار میکردم تو نشسته بودی پیشم ماهواره روشن بود و موزیک ملایمی پخش میکرد تو یکفعه برگشتم دیدم خوابت برده اونم نشسته الان عکسشو میذارم ...
13 مرداد 1392

سفر به همدان

سلام پسرم از وقتی که راه افتادی اونقدر شیطون شدی که به مامان فرصت نمیدی بیام و خاطراتت رو بنویسم فکر کنم آخرین پستی که برات گذاشتم مربوط به تولدت بود یعنی فروردین وای شرمنده ٣ ماهه که آپ نکردم آخه روزها دقیق ١ ساعت و نیم میخوابی اگر اونم بیام پای نت که دیگه هیچی خوب وقت رو از دست ندم اول از سفری که به همدان داشتیم میگم حدودا نیمه ی خرداد بود که برای دیدن  عمه ی بابا که از حج برمیگشت عازم شدیم راستش با توجه به اینکه تو زیاد میونت با مهمونی جور نبود من خیلی نگران بودم و فکر میکردم اونجا همش گریه کنی و اذیت بشیم ولی در کمال ناباوری تا رسیدیم شروع کردی به بازی و  خود شیرینی اونجا بچه هم زیاد بود هر جا میرفتند تو هم دنبالشون میرف...
12 مرداد 1392