آرشانآرشان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

یادداشت های کودکی

شش ماهگیت مبارک

1391/6/25 22:13
نویسنده : زیبا
214 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آرشانم ببخش دیر کردم باید ٢ روزقبل این پست رو میذاشتم برات ولی اونقدر سرمون شلوغ شده بود که وقت نکردم حالا میگم چه خبرا بود اول بگم که ٢٠ شهریور شما آقا کوچولوی ما ٥ امین ماه زنگیتو هم بشت سر گذاشتی و رفتی تو ٦ ماه تصاویرشباهنگ Shabahang's Picturesجااان داری بزرگ میشی اما خبرای این چند روز شنبه من و تو با هم رفتیم خونه خاله سمانه (دوست دوران دبیرستانم ) اونجا که رسیدیم تا گذاشتمت رو مبل چرت زدی بعد هم آروم آروم خوابیدی اول خوشحال شدم که راحت میتونم بشینم و تو هم اذیت نمیشی و میخوابی ولی کم کم نگران شدم آخه دیدم بیدار میشی مظلوومانه نگاهی میکنی باز میخوابی چون بابا هم سرما خورده بود شک کردم بلندت کردم پیشونیتو بوسیدم ببببببببببببببله تب داشتی زودی رفتم داروخونه قطره استامینوفن گرفتم دادم همون موقع ها بود که بابا زنگ زد گفت خاله اش فوت کرده همه میرند تهران ما هم رفتیم خونه مامانی تا آخر شب که بابا اومد دنبالمون شب هم اصلا نخوابیدم نگرانت میشدم صبح زود بابا باز رفت تهران تو هم بهتر شده بودی ظهرش مامانی اومد دنبالمون باز تا آخر شب اونجا بودیم دوشنبه هم رفتیم خرید و سه شنبه هم از صبح مراسم ختم تهران بودیم بمیرم نمیتونستی تو شلوغی بخوابی اذیت شدی شیر هم خوب نخوردی اونجا از بس شیطونی کردی یعنی بازی خواستنت همه رو به بازی گرفتی چند نفر هم از استفراغ هات بی نصیب نذاشتی آخه هنوز وقتی بالا پایین که میندازندت بالا میاری وقتی بر میگشتیم عروس خاله گفت رفتی خونه یه مشت اسفند دود کن همه رو خسته کرد ولی خودش خسته نشد امروز هم اینجا تو محل خودمون ختم بود که همه ربعد ختم جمع شدند خونه مریم خاله ولی من اومدم خونه که تو اذیت نشی آخه تو مسجد خوابت گرفته بود راستی ٢٠ ام تولد منم بود بابا امسال حسابی سورپرایزم کرد برام ماشین گرفته که با تو میرم بیرون اذیت نشم دستش درد نکنه البته هنوز به دستم نرسیده چند روزی طول میکشه فعلا قرارداد شرکت یا همون حواله اش رو به عنوان کادو داده مرسیییییییییییییییییییییییییییییقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)