دومين ماه با تو بودن
سلام عمرم الان تو خوابيدي و من فرصت كردم بيام و خاطرات 2 ماهگيتو بنويسم ديگه وقتي بيدار ميشي مثل قبل گريه نميكني آخه ياد گرفتي نق بزني 47 روزگيت برديمت ختنه ات كرديم خدايا مادر بودن چه سخته هم بايد ختنه ميشدي هم دلم نميومد تو مطب از شنيدن صداي گريه ات بغضم تركيد وقتي اومديم خونه 2 ساعت تمام جيغ زدي و گريه كردي تا جيش كني ولي وقتي جيش كردي خوابيدي بعد اون ديگه خوب شدي و گري نكردي 5روز بعد حلقه ات افتاد آخيش راحت شديم مباركت باشه پسرم 20 ام خرداد باز گريه ات رو در اورديم آخه واكسن 2 ماهگي زدي بميرم چقدر درد كشيدي ولي خدارو شكر تب نكردي آخه از همون لحظه قطره استامينوفن رو 4ساعت 4 ساعت ميدادم جديدا خيلي خوش اخلاق شدي عاشق ايني كه باهات حرف بزنم تو هم ذوق كني و با زبون خودت جواب بدي منظورم همون صداهايي كه در مياري من ميگم ااااا..... تو هم ميگي من ميگم قققققق..... تو هم ميگي و خودتم ميخندي اسمتو گذاشتيم خوش خنده ي بد گريه آخه خدا نكنه گريه كني سياه ميشي ساعت 10 ونيم شب هم حتما بايد بغلت كنم راه برم تا بخوابي يك دقيقه هم صبر نداري خوب مامان شدن اين چيزارم داره ديگه