تو اين مدت كه ننوشتم
سلام آرشانم بعد از مدتها تنبلي رو گذاشتم كنار و ميخوام برات يه عالمه از تو بنويسم عزيزم تو اين 2 ماهي كه گذشت خيلي بزرگ شدي تقريبا هر هفته يه تغيير جديد ميكني حالا ميگم برات
تو 6 ماه و 22 روزگي اولين عروسي رو رفتي برعكس اوني كه فكر ميكردم اصلا اذيت نكردي تازه كلي هم خوشت اومده بود به قول فاميلات ديد هم ميزدي !!!!!!!
حدود 20 روزي هم هست كه ب ب ... ددد... ميگي معني كلمه ي بابا رو كاملا ميدوني و گاهي هم صداش ميكني خوش به حالش
تو حموم هم ديگه نق نميزني و تو اين 2/ 3 بار آخر كلي خنديدي و بازي كردي مخصوصا اگر بابا ببرت ديروز هم من گذاشتمت تو روروءِك بردمت و براي بار اول بردمت زير دوش از اينكه با ظرف آب بريزم خيلي راحت تر بود ولي تجربه نداشتم ميترسيدم
تقريبا 6 ماه و نيمه بودي كه تونستي روي زانو هات حالت4 دست و پا بشي ولي هنوز نميتوني بري و همچنان سعي ميكني بنازم به اين پشتكار! نتيجه ي اين تلاش سينه خيز به سبك خودته همونجوري كه تلاش ميكني خودتو به جلو هل ميدي الان هم كه 7 ماه و 28 روزه هستي هر جا كه ميرم خودتو به همون حالت ميرسوني بهم اينم بگم كه به شدت ماماني شدي اگر جايي بريم و يه لحظه از جلو چشمت دور بشم ديگه هيچي ولي تو خونه ي خودمون زياد اذيت نميكني يه كار جديد هم كه بابا يادت داده سرش رو مياره جلو ميگه آرشان كله كله تو هم با سرت ميزني به سر بابا و ميگي آ آ آ........
از غذا خوردنت هم راضي ام فقط مامان تو رو خدا سر غذا همه چيز رو به هم نريز از دست تو مجبوريم سفره بندازيم رو زمين تازه اونم هنوز پهن نكرده جمع ميكني
حالا يه شكايت كوچولو يه 2 ماهي هست شبها زياد نق ميزني نميدونم واقعا گرسنه ات ميشه يا به خاطر اينكه جاتو جدا كردم بهونه ميگيري تا ساكتت ميكنم ميرم سر جام 2 باره بايد برگردم خلاصه اونقدر كه شبها راه ميرم روز نميرمتو پست بعدي هم چند تا از اولين خرابكاريهات رو ميذارم با مدرك !!!!!