يادداشت هاي قبل اومدنت
سلام پسرم وقتي هنوز نيومده بودي برات نوشته هايي ميذاشتم كه الان ميخوام بذارمشون تو وبت برو ادامه مطلب تا ببينيشون
سلام پسر عزيزم چند روز كه تكون خوردنت رو حس ميكنم نميدوني چه لذتي داره من و بابايي براي اومدنت روز شماري ميكنيم
امروز17هفته و2روزه كه منتظرتيم دلم ميخواد هرچه زودتر بياي تا بتونم بگيرمت بغلم بوست كنم خيلي نگران سلامتيت هستم تمام سعي ام رو ميكنم تا آسيب نبيني.. 19/8/90ساعت 2و51دقيقه بعدازظهر آرشان جونم ر گلم امروز 5ماه و 14روزه كه من و بابايي منتظر اومدنتيم چند روز پيش رفته بودم سونوگرافي تونستم صورت كوچولوتو ببينم الان وزنت حدود 611 گرمي آخي نازي چه دست و پاهاي كوچولويي داشتي !!! وقتي صداي قلب كوچيكتو ميشنوم نميدوني چه حالي پيدا ميكنم راستي ديشب بابايي برات يه قصه خوند شنيدي ؟ قصه ي آقا كوچولوي پرزور منم الان ميخوام قصه ي آقا كوچولوي غيرممكن رو بخونم خدا كنه خوشت بياد آرشان جونم من وبابايي بيصبرانه منتظرتيم تا بياي خيلي خيلي دوست داريم
2و40 دقيقه بعدازظهر 4دي 90
آرشان جونم ديروز پيش دكترم بودم گفت 20ام ساعت 6 صبح برم بيمارستان براي دنيا اومدن تو واي باورم نميشه فقط 4 روز ديگه تا ديدنت مونده 2روز پيش وزنت 3كيلو و 240 گرم بود جااان قربون دست وپاي كوچولوت بشم كه براي بوسيدنش لحظه شماري ميكنم بابا خيلي خوشحاله همين خوشحاليه باباست كه تو اين روزاي سخت بهم روحيه ميده خيلي دلم ميخواد بدونم چه شكلي اي ولي مهمتر از همه برام سلامتيته من تمام سعي ام رو كردم تا ناخواسته بهت آسيبي نزنم از اين به بعد از خدا ميخوام تمام ني ني هاي دنياسلامت باشند الان ساعت 8و18 دقيقه ي غروب روز 16 ام فروردينه يعني كمتر از 84 ساعت