خدايا دلم گرفته از آدما
ديروز بيروون بودم بعد از مدتها رفته بودم كمي بگردم تا هوام عوض بشه در حال خريد از مغازه اي بودم كه سر و صداي جلوي در مغازه منو به بيرون كشيد در كمال ناباوري ديدم مرد به ظاهر متشخصي پسر بچه اي رو به باد لگد گرفته از همهمه و پچ پچ ها متوجه بخت فلك برگشته ي پسرك شدم كه چه كند بينوا نونش به دست زمينيها افتاده و براي سير كردن شكمش پارچه اي به دست گرفته بود و ويترين مغازه ها رو تميز ميكرد مغازه دار هم هم شاكي از اين كه بدتر كثيف شده ويترين مغازهاش من كه ديگر دلم نميخواست از اون مغازه خريد كنم اونجا رو ترك كردم تو راه برگشت فقط دلم پيش پسره بود كاش كاري از دستم ساخته بود براشون انجام ميدادم يعني مادرش اگر اون صحنه رو ميميد چكار ميكرد واي دردناكه چرا يادمون ميره اينجا مسافري بيشتر نيستيم من هميشه فكر ميكردم بندهي خوبي نيستم ولي الان ميگم اگر عبادتمام كامل انجام نميدم حد اقل اينجوري هم نيستم يادمه مغازه دار عجله داشت مشتريهاشو راه بندازه تا كر كره رو براي افطار بكشه پايين !!!!!!!!!!!!!!!!!!
در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور
حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراد دل کس
غم بی مهری آن مردم بی عار مخور
آی آدمای مهربون! واجبه که کمک کنیم٬
فکری برای بستن٬ زخمهای شاپرک کنیم.
واجبه که جلا بدیم٬آبی آسمونی رو٬
وقف پرنده ها کنیم٬دونه ی مهربونی رو٬
دونه ی مهربونی رو.
پیکر ناز نسترن٬بستر سبزه و چمن٬
حیفه! که فرسوده بشه!
آب زلال چشمه ها٬بارون رحمت خدا٬
حیفه! گل آلوده بشه!
پاکیهای دنیا رو آلودیم!
اینجور اگه٬بگذره نابودیم!
آی آدما! با ندونم کاریتون!
زندگی رو کشتین و خوشنودین!
کو؟ کجا رفت٬آسمون آبیمون٬
کو؟ کجا رفت٬برکه ی مرغابیمون.
چرا باید بمیرن از تشنگی؟
ماهیهای٬کوچیک سرخابیمون.
دشت اگه صحرا بشه٬قاصدکی نمیمونه!
قصّه ی زندگی رو باز٬چکاوکی نمیخونه!
چکاوکی نمیخونه!